در مسیر یار:🍃🍂🌺🍃

در سال‌هایی که #روایت_فتح

شب‌های جمعه پخش می شد؛

یک خاطره از یک #رزمنده پخش شد که 

داستان اینجوری بود:

دو تا قایق کنار هم ایستاده بودن؛

یکی پشت #جبهه می‌رفت!

یکی سمت عملیاتی بی بازگشت…

راوی می‌گفت:

دو دل بودم!

یه پام تو این قایق بود؛

یه پام تو اون قایق…

#شهید به راوی می گه:

یه پا تو بردار..!

حالا هم یکی باید پیدا بشه؛

تا به بعضی از ماها بگه!!

یه پاتو بردار…

بـگه:

تویی که میگی #اسلام مال ۱۴۰۰ سال پیشِ؛

ولی #ارث خواهرت رو نصف دادی!

یه پاتو بردار…

جوون حزب‌اللهی!

تویی که عکس از #شهید رو پست میذاری؛

و زیرش هزار جور شوخی با #نا_محرم میکنی!

یه پاتو بردار…

پسر گرامی!

که هزار تا #عکس با ژست‌های #رویایی می‌گیری و منتشر می‌کنی تو صفحه‌ی مجازیت؛

بعد تو قسمت بیو هم می‌نویسی،

مجردِ #متعهد!!

یه پاتو بردار…

دختر محترم!

که با #حجاب رنگارنگ ت! عکس با چادرت میگیری؛

تهش میشه دلبری با #چادر در مقابل هزار #لایک نامحرم!!

و لرزاندن دل یک جوان!

یه پاتو بردار…

پدر و مادر گرامی!

که #نماز و قرآن و مسجدت ترک نمیشه؛

اما برای #ازدواج جوونت شرط های #فضایی میزاری!

یه پاتو بردار…

جوون انقلابی!

تویی که عکس #حضرت_آقا شده پروفایل و والپیپر گوشی؛

اما حرف آقا رو نمی‌شنوی!

زندگیت میشه اعیانی و اشرافی!

#ساده_زیستی مد نظر آقا شده بچه بازی!

یه پاتو بردار….

مسئول عزیز!

تویی قسم خدمت خوردی

 ولی کارت شده جیب پر کردن خودت واطرافیانت

.به فکر مردم نیستی  

اگه بهت بر نمی‌خوره؛

شما هم یه پاتو بردار…

دختری که عکس بزک کرده ات دل هزاران 

جون رومیبره وبه گناه میاندازه 

یه پاتو بردار

پی نوشت:

پاهامون تو کدوم قایق!؟

مواظب باشیم

موضوعات: هفته دفاع مقدس  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...