داستانی از ابن الرضا(امام جواد(ع)): |
... |
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
قاسم بن عبد الرحمن زیدی مذهب گوید: به بغداد رفته بودم. روزی دیدم مردم در حالی دویدن هستند و بربام ها و مکان های بلند برمی آیند و می ایستند. پرسیدم: چه خبر است؟ گفتند: ابن الرضا (امام جواد )علیه السلام است، ابن الرضا است.
گفتم: به خدا او را می نگرم. دیدم بر استر نر یا ماده ای سوار است و به پیش می آید. با خود گفتم: خدا شیعه را از رحمت خود دور کند که می گویند خدا اطاعت این (کودک خردسال) را واجب کرده است.
حضرت جواد (علیه السلام) متوجه من شد و فرمود: ای قاسم بن عبد الرحمن! نخوانده ای که خداوند متعالی می فرماید: ابشرا منا واحدا نتبعه انا اذا لفی ضلال و سعر**قمر/ 24، ترجمه: (طایفه ثمود نیز انذارهای الهی را تکذیب کردند و گفتند:) آیا ما از بشری از جنس خود پیروی کنیم؟ اگر چنین کنیم در گمراهی و جنون خواهیم بود.
با خود گفتم: به خدا این ساحر است.
حضرت باردیگر متوجه من شده و فرمود: آیا نخوانده ای که خداوند متعال می فرماید: ءالقی الذکر علیه من بیننا بل هو کذاب اشر**قمر/ 25، ترجمه: (طایفه ثمود نیز انذارهای الهی را تکذیب کردند و گفتند:) آیا از میان ما تنها بر او وحی نازل شده؟ نه، او آدم بسیار دروغگوی هوسبازی است. *** با دیدن این اعجاز از عقیده خود برگشته، شهادت دادم که او حجت خدا بر خلق است و به امامت وی معتقد شدم.
فرم در حال بارگذاری ...
[پنجشنبه 1395-10-09] [ 03:59:00 ب.ظ ]
|